+کشور ما بهشت دزدهاست. آرمان شهر کلاهبردارها و هفت‌خط‌هاست. 

جایی که آدم هایش دزدی میکنند و راست‌راست در کوچه‌ها و خیابان‌هایش راه میروند و از کسی که مالش را دزدیده اند طلبکارند، به جز بهشت کجا میتواند باشد؟ جایی که دزد از مالباخته به خاطر پخش عکس هایش در هنگام دزدی اعاده حیثیت میکند و مالباخته محکوم میشود، برای دزدها بهشت است، بهشت برین!

برای هرکس این داستان را تعریف کنی، انگشت به دهان میماند که داری راستش را میگویی یا دستش انداخته‌ای و اگر برای یک غیر ایرانی تعریف کنی، احتمالا به "جوکی" که گفته‌ای میخندد.

 

++ دیروز دخترخالم در دادگاه محکوم شد.

آقای دزد از دخترخالم شکایت کرده بود که چرا عکسی رو که موقع برداشت پول از عابربانک با "کارت دزدی" ازش گرفته شده و "کلانتری" در اختیار مژده گذاشته، بین مردم پخش کرده.

آقا رفته اعاده حیثیت کرده. تو رو به خدا، قشنگ نیست؟

چند سال پیش که آقای دزد اومده بود و گاوصندوق رو خالی کرده بود و همه پول و طلاها رو توی کیسه‌اش ریخته و فرار کرده بود، کلانتری آب پاکی رو ریخت روی دستمون و گفت ما نمیتونیم بگیریمش. فقط عکسش رو داده بود و گفته بود دزدتون اینه.

حالا که این همه سال گذشته، نه تنها هنوز دزدی رو که عکسش رو هم دارن، نگرفتن، بلکه با وجود پیدا شدن آقای دزد که رفته از دخترخالم شکایت کرده، همچنان قضیه دزدی مسکوت مونده. یعنی اصلا مهم نیست که طرف اومده دار و ندار دخترخالم رو به جیب زده و یه آبم روش. مهم اینه که چرا دخترخاله من رفته عکس دزد طلاهاش رو پخش کرده تا شاید بتونه خودش وظیفه پلیس رو انجام بده و دزد رو پیدا کنه.

اینجا بالاخره یه نفر باید جوابگوی آبروی ریخته شده آقای دزد باشه یا نه؟

وقتی مامان بهم گفت که مژده رو محکوم کردن، با دهن باز فقط به مامان خیره نگاه میکردم. نمیتونستم چیزی بگم یا حتی پلک بزنم. خشک شده بودم.

تا چند روز آینده باید منتظر حکمش بمونیم. و من همه اش جمله "الملک یبقی مع الکفر و لایبغی مع الظلم" در ذهنم تکرار میشه و از خودم میپرسم: واقعا؟