+ برای استادم وویس فرستادم و دسته بندی های جدید کارم رو براش توضیح دادم. جواب که داد، توی پس زمینه حرفاش میشد صدای مرغ های دریایی رو شنید. میدونستم که برای فرصت مطالعاتی رفته انگلیس. اون لحظه منم دل مرغ دریایی خواست که توی پس زمینه حرفام جیک جیک و غارغار کنن. و کاملا خودم رو تصور کردم که نشسته ام روی یک نیمکت چوبی قشنگ، زیر یک چراغِ برقِ فانوس‌شکلِ قدیمیِ انگلیسی و دارم دریا رو تماشا میکنم که موقع غروب، رنگ یکدست نارنجی و طلایی به خودش گرفته و مرغان دریایی هم کمی دورتر زیر نور کم رمق خورشید درحال رقص و پروازند. پیام استادم که تموم شد، دوباره از اول پلی اش کردم، چون تمام مدت گوشم به صدای مرغ های دریایی بود و یک کلمه از حرف های خودش رو نفهمیده بودم.

 

++ به دوست والیبالم پیام دادم. خیلی ذوق کرد و خوشحال شد. قرار شد 5شنبه بعد از ظهر بریم پارک و با هم بازی کنیم. 5شنبه بارونی بود و قرارمون رو گذاشتیم جمعه.

جمعه هم بارون بند نیومد و افتاد شنبه. صبح زنگ زد. با خنده گفت سارا، امروزم بارونیه. فردا هم همینطور. گفتم باشه. هروقت بارون بند اومد میریم.

مشکلم این نیست که چرا بارون میاد. اصلا! من عاشق بارونم. و اگر قرار گذاشتن ما برای والیبال باعث میشه که آسمون تصمیم بگیره بباره، من هر روز سال قرار میذارم که برم بیرون و والیبال بازی کنم. 

ته تغاری نشسته بود پیشم و داشت میگفت امروز توی بارون رفت و آمد براش خیلی سخت بوده. بهم گفت میشه تصمیم بگیری که یه فردا رو نرین والیبال، بلکه فردا رو بارون بند بیاد؟ بهش گفتم باشه، قصدم رو از روی فردا برمیدارم. ولی چون تویی ها! کس دیگه ای بود براش از این فداکاری ها نمیکردم که یه روز بارونی محشر رو از دست بدم.

 

+++ به ته تغاری میگم بیا قرعه کشی کنیم، اسم هرکی دراومد، اون دستشویی رو بشوره. گفت باشه. یه برگه برداشت و دو قسمتش کرد. گفتم اولی رو بنویس کوزت. چپ چپ نگام کرد. گفت کوزت کیه دیگه؟ گفتم کوزت تویی. گفت آقا یعنی چی. من نمیخوام کوزت باشم. تو خودت چی هستی؟

گفتم: دابی، جن خانگی. 

غش غش خندید و به کوزت بودن راضی شد.

 

++++ خداییش هوای بارونی محشره. حس میکنم انرژی زندگی در من جریان پیدا کرده.