یکی از بچه های سابق بیان که حالا به اینستاگرام روی آورده و همیشه مطالب جالبی در استوری هایش به اشتراک میگذارد (آیبک)، دیروز فیلسوفی را معرفی کرد که در نظرم بینهایت جذاب و جالب جلوه کرد: سیمون وی (Simone Weil).

نابغه دیوانه ای که در تلاش برای ترویج اندیشیدن بود. فردی از فرانسوی های یهودی که در تلاش برای رسیدن به خدا به مسیحیت روی آورد، اما همیشه هم با عقاید کاتولیک ها موافق نبود. در کودکی از خوردن شکر خودداری میکرد، چرا که میدانست سربازان در جبهه های جنگ جهانی اول به شکر دسترسی ندارند یا در بزرگسالی و در زمان بیماری اش از خوردن غذا بیش از آنچه که مردم فرانسه تحت حکومت آلمان نازی در اختیار داشتند، خودداری میکرد. یوناینی باستان و سانسکریت را خودش به تنهایی یاد گرفت تا اندیشه های فیلسوفان بخش های مختلف جهان را بی واسطه بخواند. سیمون وی آدمی بود که از خودش فکر و اندیشه داشت و این خصیصه کمتر در آدم ها پیدا میشود. شاید اگر حرف دکارت را (من می اندیشم، پس هستم) در موردش در نظر بگیریم، او بیش از همه ما "بود" و وجود داشت. یک مقاله از سایت ترجمان در موردش خواندم و عاشق حرف هایش شدم.

مثلا:

«هوشمندی دقیقاً زمانی از بین می‌رود که بیان اندیشه‌های فرد، به‌تلویح یا به‌تصریح، با واژۀ کوچکِ ’ما‘ آغاز شود»

یا این یکی که در مورد خودم کاملا حقیقت دارد:

«ترس و وحشت... چه به‌خاطر تهدید بیکاری باشند، چه دستگیری توسط پلیس، چه به‌خاطر حضور نیرویی خارجی در کشور یا امکان حمله»، باعث به‌وجودآمدن «نوعی فلج ذهنی می‌شود». من دچار فلج ذهنی شده ام و منشا این حالتم ترس هایی است که در اعماق ذهنم ریشه دوانده...

خلاصه که عاشق سیمون وی شدم و تصمیم گرفتم کتاب هایش را بخوانم. درواقع، میخواستم بعداز مدت ها یک کتاب به دست بگیرم و خودم را در لذت خواندن و کشف کردن غرق کنم. اما میدانید مشکل کجا بود؟ آنقدر که کتاب از نویسنده های دیگر در مورد سیمون وی هست، در مورد نوشته های اصلی خودش نیست! کلا دوکتاب ترجمه شده ازش پیدا کردم و راستش "در باب حذف احزاب سیاسی" آن جیزی نبود که به دنبالش میگشتم. دوست داشتم "صبر کردن برای خدا" و نیاز به ریشه ها"یش را بخوانم، اما فقط ورژن انگلیسی دردسترس است و برای منی که در کتاب خواندن تنبل شده ام، خواندن کتاب غیرداستانی، آن هم از نوعی فلسفی که هر جمله اش را باید ده بار خواند و درش تامل کرد، آن هم به زبان انگلیسی، مثل پیدا کردن کوه قاف و بالاتر رفتن از آن میماند. منظورم این است که خیلی غیرعملی و دور از دسترس جلوه میکند! اما به هرحال کتاب را دانلود کردم و دو صفحه اولش را که زندگی نامه وی بود خواندم.

به امید اینکه تنبلی برای چند روزی دست از سرمان بردارد و بگذارد کتابمان را بخوانیم. اگر توفیق یافتم، بخش هایی را که بیش از همه دوست داشتم اینجا ترجمه میکنم.