یه مفهومی هست با این مضمون که میگه : ممکنه تو یه "چیزی" رو داشته باشی و دوستش نداشته باشی، اما همون " چیز"، ممکنه آرزوی خیلیای دیگه باشه.

اصطلاح دقیقش رو یادم نمیاد. ( اهم... مهم مفهومشه البته! )

و تازه وقتی یه نفر زل میزنه توی تخم چشاتون و می پرسه :

" منی که 10 ماهه دارم برای فلان چیز کار میکنم، چرا به دستش نمیارم و چرا یاد نمیگیرمش؟ چرا منو نداشتن جای تو؟"

و مخصوصا داره به تخم چشمای تو زل میزنه، چون میخواد بگه : تو چی داری؟ چرا آخه؟ چراااااا تو؟ چه قدر واردی مگه؟ و این در همون لحظاتی به زبون آورده میشه که شما با خودتون میگفتین که نه! این اون چیزی نبود که من واقعا دلم بخواد و کاش وضعیت آروم تر و شادتر و با ثبات تری داشتم.

این وضعیت مثل یه سیلی میمونه که با شدت به صورت آدم برخورد میکنه. و بهت میگه که دوتا راه بیشتر نداری :

1- می کشی کنار و ادامه نمی دی و میری رد کارت

2- یا واسش تلاش میکنی و تمام و کمال به دستش میاری

 

معلومه که غلطه! راه حل سوم معمولا جذاب تره و من بیشتر دوستش دارم: 

پس فردا میرم توی زمین، هر توپی که اومد به طرفم رو با ساعد و پنجه و آن جانی که در بدن دارم، پاس میدم بره. اگرم نشد فدای سرم! مسابقات بین المللی نمیخوام برم که! و سعی میکنم از تک تک لحظاتم لذت ببرم. به درک که بقیه میخوان برای مسابقه تلاش کنن و تیم بدن بیرون! من فقط میخوام با ورزش کردن از استرسم کم کنم و این استرس کم کردن نیازی نداره که چشم یه عده دنبال جایگاه نصف و نیمه من باشه که توی زمین اصلی سالن، با هر خراب کردن مجبورم جامو بدم به یکی دیگه :|

( درواقع راه حل نبود! فقط لیستی از حس ها و کارهاییِ که دوست دارم انجام بدمه. بماند که توی زمین وسط بازی کردن یه زمانی آرزوی منم بود، اما الان سال ها از اون روزا گذشته )

 

پ.ن : چه قدر غر زدم :| 

پ.ن 2 : بعد از دو سال نیم یهویی رفتم باشگاه ثبت نام کردم. مثل پیرزن ها نفسم میگرفت و کم می آوردم. موقع دویدن، حس مادربزرگ سوفی رو بعد از پیر شدن توی انیمه قلعه متحرک هاول با تمام وجود حس میکردم! داشتم هلاک میشدم از بی آبی و ضعف عضله.

پ.ن 3 : دارم میمیرم از درد عضله!

پ.ن 4 : توی زمین اصلی، سرجمع دو تا پنجه و سه تا ساعد و دو تا سرویس گیرم اومد. بقیه اوقات یا توپ سمت من نمی اومد، یا با جا خالی میخورد توی زمین و نمیرسیدم بهش، یا در اثر ترس از تصادف با هم تیمی، سرعت کم میکردم که بازم  از دست رفتن امتیاز می افتاد گردن من.

پ.ن 5 : دلم میخواد بیشتر غر بزنم، اما خیلی خسته ام!