خیلی ها رو دیدم که حسرت داشتن دوستانی مثل سریال فرندز رو داشتن. اما راستش من هیچوقت اصلا بهش فکر هم نکردم. چون همیشه دوست های خوبی داشتم و روابطم باهاشون به نظرم در بهترین حالت بود. 

اما مشکلی که دارم اینه که درحال حاضر، دوست 10 ساله ام داره کم کم رابطه اش رو از مثلث دوستی سه نفره مون که ابدی به نظر میرسید کمرنگ میکنه، و خیلی رک بگم، این باعث میشه دلم بخواد خفه اش کنم!

اینکه میدونم نیاز به دیدن روانپزشک داره اما از حماقت و لجاجت سرشارش امتناع میکنه اذیتم میکنه.  یادمه یه مدت حالش اینقدر بد بود که یواشکی قرص های اعصاب مامانش رو میخورد تا حالش بهتر بشه. اما حاضر نبود دکتر بره. این مال زمانی بود که حداقل با ما حرف میزد. دیگه حتی حرف هم نمیزنه.

به خاطر مشکلاتی که داره، افسردگی گرفته و تازگی‌ها خیلی چیز ها رو بهونه میکنه تا مارو نبینه. بعضی از دلیل هایی که میاره مسخره و خنده داره و با هم در تناقضه، وقتی هم که به روش میارم حرفات با هم نمیخونه، بازم فکر میکنه و بهانه های مسخره تر میتراشه. 

امروز به یک مرحله جدید رسید. رسما گفت حوصله تون رو ندارم. 

من هنوزم دلم نمیخواد روابطی مثل کاراکترهای فرندز داشته باشم، چون با اینکه به شدت از دست دوستم عصبانی و دلخورم، ته ته ته ته ته ته ته دلم امیدوارم که رابطه مون بالاخره بهتر بشه، و تازه، هنوز دلی عزیزم رو درکنارم دارم. اما وقتی دوستم اینطوری مارو از خودش میرونه و نمیذاره بهش کمک کنیم، کنارش بودن واقعا سخت میشه و نمیذاره پیام تیتراژ فرندز رو به مرحله عمل برسونیم!

آه...خدایا! چه قدر دلم میخواد خفه اش کنم!!