+ نشسته بودم توی اتوبوس و برای خودم از لیست آهنگ های پاییزی ام، بهترین هاش رو گذاشته بودم و با لذت گوش میکردم. گاهی هم جاهایی رو که بلد بودم زیرلبی تکرار میکردم و اصلا توی یه دنیای دیگه بودم.

هوای محشر نیمه ابری صبح پاییزی هم یه عالمه انرژی بهم داده بود. خیلی با انگیزه و با نشاط، همزمان با نزدیک شدن اتوبوس به ایستگاه، بلند شدم که کارت بزنم و پیاده شم که یکهویی از پشت پنجره اتوبوس دیدم که یه بنده خدایی که من از قضا میشناسمش داره توی پیاده رو حرکت میکنه و دقیقا به سمت جایی میاد که من قراره پیاده بشم.

تمام حس خوبم پرید! هول شدم. کاسه چه کنم چه کنم دستم گرفتم و هی زل زدم به صورتش که اطمینان پیدا کنم خودِ لعنتیشه. لعنتی، خودش بود! تکون نخورده بود. حتی مدل ریش و سبیل تنک دور دهنش هم همون طوری بود که یادم می اومد. تمام خاطراتم از چهارسال پیش یهویی جلوی چشمم اومد.

دروغگوی لعنتی حقه باز! 

وقتی از اتوبوس پیاده شدم و سلانه سلانه رفتم و با آهسته ترین سرعت ممکن کارت زدم، هنوز رد نشده بود. عملا چند ثانیه پشتم رو بهش کردم و به آسمون زل زدم که باهاش چشم تو چشم نشم. 

تمام خوشحالیم به اینه که فردا شرکت اسباب کشی میکنه و میریم یکجای دیگه و تمام احتمالات مبنی بر رویت دوباره فرد مزبور ( در صورتی که محل کارش اون طرفا باشه ) کنسل میشه.

 - پی نوشت مخصوص مژده : اصلا عشق و عاشقی در کار نبود! موضوع کاری بود. به همین کیبرد قسم! :)

 

+این اسباب کشی دیگه داره اعصاب خرد کن میشه. اول که باید یک طبقه از شرکت رو خالی میکردیم و به صاحبش تحویل میدادیم. که این یعنی دو طبقه آدم چپیدیم تنگ همدیگه تا سر فرصت بتونیم به مکان جدید اثاث کشی کنیم. قرار بود یک هفته در این وضعیت به سر ببریم. فکر کنم الان یک ماه از موعد " یک هفته " گذشته باشه.

 

+ در یک هفته گذشته هم تاریخ نقل و انتقالات هی می افته اون ور تر.  وقتی میخواییم جلسه ست کنیم، هی باید به مشتریا بگیم ببخشیدا، با عرض شرمندگی ما این هفته اسباب کشی داریم. تورو خدا ما رو عفو کنید. اما بذاریمش هفته دیگه؟ شرمنده واقعا، رومون سیا، هفته قبل اسباب کشی کنسل شد، فردا داریم جابه جا میشیم. بذاریمش برای شنبه دیگه؟

 

+ یه بنده خدایی خیلی جدی میگفت فردا هرکی کیس اش رو بزنه زیر بغلش تا شرکت جدید بیاد که به کیس ها آسیبی نرسه :| نمی تونیم ریسک کنیم با باربری بفرستیمشون :|

 

+ همچنان منتظر خبر دادن از دانشگاه تبریزم. میشه با مرخصی و درخواست انتقالیم موافقت کنین؟ توروخدا!

 

+