من واقعا زبان انگلیسی رو دوست دارم و از یادگیری کلمات و اصطلاحات جدیدش لذت میبرم. اما در بعضی مواقع به خصوص، از اینکه به یک کلمه یا یک اصطلاح جالب و خاص برخوردم، مغزم به مقادیر زیادی احساس شادی تولید میکنه، که غالبا 5 دسته هم هستن:

 

1- وقتی یه اصطلاحی رو پیدا میکنم که خیلی شبیه یکی از اصطلاحات فارسیه، واقعا از خود بی خود میشم! مثلا

وقتی فهمیدم که خارجی ها هم به اینکه "فلانی از دست کارای یک فلانی دیگه داره توی گور می لرزه" اعتقاد دارن، کلی خندیدم.

(He is turning in his grave / he is rolling over in his grave)

یا موقعی که فهمیدم دندون اسب پیش کشی رو هیچ جای دنیا نمیشمرن 

(Don't look a gift horse in the mouth)

یا زدن فلان چیز توی صورت یه نفر و پز دادن باهاش کاملا عمل رایجیه

(rub it to her/his face)

یا خیلی کشورها، مخصوصا انگلیسی ها به "بزنم به تخته" اعتقاد راسخی دارن

(knock on wood)

 

2- چیز دیگه ای که خوشحالم میکته، فکر کردن به واژه های هم خانواده است.

مثلا موقع نوشتن یک sop داشتم فکر میکردم برای "پیدایش" چی میتونم به کار ببرم که Genesis اومد توی ذهنم. از این واژه نمیشه برای پیدایش انقلاب صنعتی استفاده کرد! اما بعد فکر کردم که Generate هم ریشه genesis باید باشه و بعد به Generation  فکر کردم.

یعنی واژه هایی که توی فارسی کلمات کاملا متفاوتی براشون هست (پیدایش، تولید کردن، نسل)، در یک زبان دیگه همگی از یک ریشه و خانواده اند. و فکر کردن بهشون بامزه است. (و همه شون هم منو یاد یهودیت میندازن! کافیه یه "سفر" بذارین بغل پیدایش)

 

3- مورد دیگه، پیدا کردن واژه هاییه که توی فارسی و زبان های دیگه خیلی شبیه اند یا از یک ریشه اومدن. مثلا مادر (Mother). یا ننه (nana / nanny). چای (ocha یا cha در زبان های شرقی)، طلسم (Talisman)، پسته (Pistachio)، ظرف چینی (China) (اینکه همه دنیا این نوع ظرف رو به اسم کشور سازنده اش میشناسن، خیلی جالبه) و غیره.

 

4- یه چیز دیگه که خیلی دوستش دارم، فکر کردن به ریشه کلماته. منظورم اینه که به این فکر کنم چرا یک واژه برای رسوندن یک مفهوم به وجود اومده. واژه cross برای توضیح دادن منظورم عالیه.

cross (N) به معنای صلیبه. حالا به عنوان فعل اگر بخواییم ازش استفاده کنیم، برای عبور کردن استفاده میشه. دریا، خیابون، یا هرجای دیگه. به این صورت که شما وقتی دارین مستقیم به جلو حرکت میکنین، یک خطر فرضی عمودی رسم میکنین و اگر خیابون رو یک مسیر افقی در نظر بگیرم، با عبور کردن ازش دارین یک صلیب درست میکنین.

کراس کلا معانی زیادی توی دیکشنری داره. یکی دیگه اش به معنی دلخوره.

(Are you cross with me) و برحسب مدل صلیبی فکر کردن، تصویری که میاد توی ذهنم به این شکله که دوتا چوب داریم که حالت خلق و خو رو توصیف میکنن. وقتی که هردوتا چوب صاف نباشن و یکی از روی دیگری گذشته باشه، یعنی اوضاع من با طرف مقابل هم صاف و مستقیم نیست.

 

 5- پیدا کردن کلمات عجیب غریب، مثل  niminy-piminy (یه خانومی که زیادی خشک و مبادی آداب و ایرادگیر و اینا رفتار میکنه) یا کلماتی که یه جور cultural reference  محسوب میشن، مثل supercalifragilisticexpialidocious!!!

 

+ با این چیزا زمستونو سر میکنم!