۲ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

نور خدا

در این مدت هزاربار نوشتم و پاک کردم و دوباره نوشتم و آخر هیچکدام را منتشر نکردم. 

اما این یکی فرق دارد. این یکی را هر طور شده مینویسم و دکمه انتشار را میزنم. باید اینکار را بکنم. وگرنه خفه میشوم. این بغضی که در گلو گیر کرده و گاه گاهی قطره اشک داغی را روان صورت یخ کرده ام میکند، امانم را بریده. 

راستش بیشتر از همه دلم برای او سوخت. همانی که مثل یک گوسفند بستنش به یک ستون و بعدها هم ذبحش کردند. همانی که یک لیوان آب جلویش گذاشتند تا با دست و پاهای زنجیرشده، زجرکشیدنش را تماشا کنند. مطمئنم اینها همانهایی هستند که برای لبهای خشکیده حسین هرسال دریا دریا اشک میریزند و جامه میدرند و عربده میکشند که: یا حسین غریب! کاش من آنجا بودم و یار هفتاد و سومت میشدم، اما درواقعیت، با افتخار نقش شمر را بازی میکنند، شمشیرهایشان را (شما بخوانید باتوم و تفنگ) در هوا تکان میدهند و به دلاوری هایشان(!) غره میشوند. 

آخر میدانید، میزان معصومیت یک فرد را از تعداد اشکهایی که روز عاشورا میریزد نمیسنجند! 

او شاید فقیر بود و لباس هایش کهنه و پاهایش خاکی... اما انسان بود و انسان مرد. زمانه ای است که  «خوک ها» شعار  «همه حیوانات برابرند، اما خوک‌ها برابرترند» را سر میدهند. شاید خوک ها برابرتر باشند، اما  «حیوان» اند!

زمانی که حیوانات و خوک های بادکرده از غرور دوره اش کرده بودند، او انسان بود و در نهایت هم «انسان» از این کره خاکی پر کشید و با تصویر مچاله شده اش در غل و زنجیر به همه ما نشان داد که زندگی زیر یوق خوکها دقیقا چه شکلی است. نشانمان داد که هنوز هم جنگ هزارساله‌ی حسین با شمر و یزید به پایان نرسیده و هنوز قصرالخضراء پابرجاست... 

شناسنامه نداشت و تولدش جایی ثبت نشده بود. اما اسم و سرنوشتش تا ابد روی قلبهایمان حک میشود. 

او نور خدا بود. خاموشش کردند... 

#خدانور_لجعی

  • سارا
  • سه شنبه ۱۷ آبان ۰۱

It always works!

داشتم برای ته تغاری تعریف میکردم:

«لپتاپم به اندازه لاکپشت کند شده. اون دفعه به فلانی گفتم که خیلی کند شده و اعصابم سرش خورده. فقط گفت هارد ssd بگیر روش نصب کن. بعد من هی منتظر شدم بگه بیا برات نصب میکنم، تو بگو یک کلمه از دهنش بیرون اومد مگه!

من پولش رو هم بهش میدم، ولی دلم نمیخواد لپتاپ رو بدم بیرون درستش کنن. به خاطر همین، این دفعه که بعد از دوماه دیدمش دوباره با قیافه درهم گفتم وای! لپتاپم داره پدرم رو در میاره. بعدش که گفت اس اس دی، گفتم آره، باید بدم فلانی برام درستش کنه.

اونوقت انگار که بهش برخورده باشه گفت: فلانیییی؟؟ چرا بدی به فلانی؟ بیا خودم برات درستش میکنم.

 و اینطوری بود که من به اهداف پلیدم رسیدم. معمولا وقتی جلوی کسی که یک کاری رو میتونه انجام بده، میگی میسپرمش دست یکی دیگه، اون وقت سینه سپر میکنه و با غرور میگه بده خودم انجام میدم بابا!»

ته تغاری:  این روزا خیلی کثیف بازی میکنی. هیچ خوشم نمیادا!

  • سارا
  • يكشنبه ۸ آبان ۰۱
برای تمام زن های دنیا در تمام اعصار مهم است...
by Hokusai
آرشیو مطالب