یکجایی خواندم که جی کی رولینگِ عزیزمان، اولین کتاب هری پاتر را در یک کافه نوشت. در میان شلوغی و ازدحام. چون چاره ای نداشت. ( و چون احتمالا جای دیگری هم نداشت). هر روز میرفت و در کافه مینشست به نوشتن. درحالی که پولهایش رو به اتمام بود و هرچه زودتر باید کتابش را تمام میکرد تا بتواند با آن خرجی خانه را دربیاورد، فقط مینوشت و می نوشت.

در یک جای دیگر خواندم جلد آخر را در گران قیمت ترین هتل اسکاتلند نوشت. جایی که هزینه اقامتِ تنها یکشب در آن 1000 دلار است و او به این دلیل چنین کاری انجام داد که خودش را مجبور کند بابت پولی که میپردازد، بنشیند و کتابش را تمام کند!

و این جمله نادر ابراهیمی در «یک عاشقانه آرام» چه قدر رفتار ما آدمها را خوب توجیه میکند:

"برای رسیدن به اوج ، از من بال و پر ِ  جادو مخواه ! هیچ چیز همچون اراده به پرواز ، پریدن را آسان نمی کند ."

 

بعدالتحریر : 

میشود به این قضیه از این زاویه نگاه کرد که:

"اوه پسر، ببین طرف از کجا به کجا رسیده. از جایی که به زور پول اسپرسوشو توی کافه میداده تا جایی که برای یک مدت توی یک هتل شبی خداتومن مونده تا آخرین کتابش رو تموم کنه."

اما در واقع، زاویه دید مورد نظر من اینه:

" وقتی آدم واقعا مجبور باشه و از اعماق وجودش بخواد کاری رو انجام بده، انجام میده. یعنی واقعا نیازی به گرون قیمت ترین هتلها نداره، یه کافه شلوغ و پر سر و صدا که همه در اون در حال رفت و آمد هستن، کارت رو راه میندازه و ذهنت خود به خود صدا رو فیلتر میکنه. نیازی نیست برای اینکه خودت رو مجبور به انجام کاری کنی، کلی پول بدی تا بلکه بشینی سر کارت و procrastination  و به تعویق اندازی انجام ندی. با کمال میل و با اراده تمام هرجایی که شد و هر زمان که تونستی، میشینی و تمرکز میکنی."