۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

حقه بازی با کلمه های رنگارنگ

دو هفته پیش از سایت کیوسک نت، دو جفت نگه دارنده کتاب خریدم. یه مدت زیادی بود که دنبالش میگشتم و چیزی هم به چشمم نخورده بود.

وقتی داشتیم برای تولد یکی از دوستام از کیوسک نت هدیه شو انتخاب می کردیم، دیدم که قصه ی آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیمه و به خاطر همین برای خودم هم سفارش دادم که بیاره. دو جفت سفارش دادم که کتاب های درحال رشد منو بتونن درآینده هم پوشش بدن و علاوه بر این، به نظرم قیمتشم مناسب بود.

نتیجه اش شد این ( یه دونه سیاهم اون طرفشونه که توی عکس دیده نمیشه ) :

 

 

خیلی راضی و خوشحال بودم از خریدم که دیشب دوستم برام یه پیام فرستاد که ببین، ژوان گالری همون نگه دارنده های کتابی رو که تو خریدی گذاشته هفتاد تومن!!

و من این شکلی بودم که چی؟؟ هفتاد تومن؟؟ بابت یه جفت؟ چه خبره بابا!! من دو جفتشون رو با هم 66 خریده بودم ( 4 تا خرگوش )!! یعنی پولی که گالری ژوان می گرفت، دو برابر بیشتر از قیمت واقعیش بود.

این شد که رفتم سایتشون رو چک کردم.

صفحه نگه دارنده کتاب در گالری ژوان

صفحه نگه دارنده کتاب در کیوسک نت

بعد دیدم که نه! این قضیه فقط شامل نگه دارنده کتاب من نمیشه! شامل همه چی میشه. مثلا استیکر نوتی رو که شما میتونین بین 6400 تا 6800 تومن از کیوسک نت بخرین، گالری ژوان با قیمت تقریبی سه برابر، یعنی 20 تومن می فروشه!! ( و این قضیه احتمالا در مورد خیلی از محصولات دیگه اش هم صادقه)

صفحه استیکر نوت کاکتوس ژوآن گالری

صفحه استیکرنوت کیوسک نت

( قیمت ها مال زمانی اند که من این متن رو نوستم و ممکنه بعدها تغییر بکنن )

درسته که توی کشورمون گرونی اومده و خرج ها رفته بالا، ولی توی یه مثال ساده، قشنگ دیدم که دقیقا بخشی از این اتفاق تقصیر خودمونه. ماهاییم که بدون رعایت خیلی چیزا و با یه سری شعارای قشنگ و رنگارنگ میخواییم ملت رو به دام بندازیم و بچاپیمشون.

و این مورد، یه نمونه خیلی خیلی خیلی کوچیک و بی اهمیت از هزاران مورد ریز و درشت دیگه است.

خلاصه که اگه میخوایین خرید کنین، چه اینترنتی و چه غیر اینترنتی، حتما حتما توی سایت ها بگردین و ببینین مشابهش رو کسی ارزون تر ( و با قیمت واقعی یا حداقل، مناسب تر ) می فروشه یا نه. (حتی به دیجی کالا هم اعتماد نکنین. چون همه این برندهای نام آشنا، توی دیجی کالا هم محصولاتشون رو با قیمتای قشنگ-قشنگ می فروشن! من خودم یه بار یه گوشواره چوبی رو از زیر گذر ولی عصر، 15 تومن خریدم و دیدم که همونو دیجی کالا 32 تومن می فروشه.)

و این درسیه برای خودم :

اگر واقعا درست بگردیم، میتونیم چیزایی که میخواییم رو با قیمت خیلی پایین تر پیدا کنیم و بخریم. فقط به حوصله نیازه و اعتماد به اینکه همه آدما هنوز کثیف نشده اند و آدمای خوب و با شرف همچنان بین ما هستن ...

 

(بعد التحریر: این مورد فقط شامل خرید اینترنتی نمیشه ها. مثلا چند روز قبل رفتم تجریش تا آوودکادو برای مامانم بخرم که دکترش برای رماتیسم تجویز کرده بود. از یه مغازه خریدم 30 تومن، مغازه بغلی همونو میداد 25 تومن! رفتم بهش میگم از من اضافه تر گرفتین. میگه اونا ایرانی اند، مال ما خارجیه!! ارواح شکمت!!

بیایین حواسامونو جمع کنیم و تا هدف رو دیدیم، دست به کیف نشیم!)

 

 

  • سارا
  • پنجشنبه ۳۱ مرداد ۹۸

هویت ساتوشی ناکاموتو (2)

قرار بود داستان افشای هویت ساتوشی ناکاموتو توی سه قسمت بیاد بیرون که بنا به دلایلی، دو قسمتش کردن.

میتونین متن کامل رو اینجا بخونین.

آدمی به اسم James Bilal Khalid Caan ( یا جیمز بلال خالید کان - نمیدونم تلفظش درسته یا نه!) که پاکستانی تباره، ادعا کرده که من ساتوشی ناکوموتو هستم و کلا داستان خلق بیت کوین رو توضیح داده. اما متاسفانه هیچ راهی هم برای اثباتش نداره. یعنی میگه که اون درایوی که 980000 تا بیت کوین توش بوده ، از قضا به فنا رفته و دیگه در دسترس نیست ( اینکه چرا ساتوشی از این همه بیت کوین توی این چند سال استفاده نکرده یکی از رازهای بزرگ دنیای این ارز دیجیتالیه ) و همچنین تمام آدرس های ایمیلی که مربوط به هویت ساتوشی ناکاموتو ست، به دلیل اینکه چندین سال نرفته سراغشون، هک شده و دیگه در دسترس نیستن.

( اینکه نمیشه اطلاعات اون درایو رو بازیابی کرد یا پسورد ایمیل ها رو عوض کرد و دسترسی شون رو برگردوند، چیزیه که بهشون توی متن اشاره نشده. منم خیلی از ماین بیت کوین سردر نمیارم که بخوام بگم میشه واقعا درایو رو تعمیر کرد یا نه )

راستش داستانی که تعریف میکنه، یه کم عجیبه. با حرفاش، تصویر یک آدم خرافاتی رو میسازه که برای خوش یمنی کارش، همه چیز رو براساس عددشناسی و شانس نامگذاری کرده. مثل اسم بیت کوین ( که علاوه بر عددشناسی، براساس نام بانک BCCI - یه بانک پاکستانی که حالا از بین رفته - هم هست).

علاوه بر یه آدم خرافاتی، تصویر یه آدم ترسو رو هم تداعی میکنه که عاشق ریاضیات و کمک کردن به مردمه و از قضا خیلی هم بدشانسه.

اگر توی نت سرچ کنین، میبینین که خیلی ها گفتن اینا همه اش چرته و این حرفا چرند و پرنده و این یارو دغل بازه. 

اما به قول خودش، اگر واقعا ساتوشی ناکاموتو باشه، میتونه با کارهاش نشون بده که واقعا کیه و نیاز به مدرک و سند دیگه ای برای اثبات این قضیه نداره.

حرفاش، اگر واقعیت داشته باشه، خوندنشون خالی از لطف نیست. چون به هرحال، داریم راجع به کسی حرف میزنیم که خالق بیت کوینه و دیدش از دنیا با بقیه آدما فرق میکنه و این موضوع ( حداقل برای من ) جالبه.

  • سارا
  • چهارشنبه ۳۰ مرداد ۹۸

هویت ساتوشی ناکاموتو (1)

ساتوشی ناکاموتو کیه؟

این اسم مستعار خالق بیت کوینه. بیت کوین ... همون ارز دیجیتالی که همه درباره اش حرف می زنن و توی مساجدمون، فارمش رو درست میکنند!

همونی که کلا تعریف جدیدی برای بانک و بانکداری و ذخیره پول ارائه کرده ...

از سال 2008 تا الان هیچ کس نتونسته هویت واقعی اش رو کشف کنه. البته یک سریا حدس هایی میزنن. اگر  یه سرچ توی اینترنت بکنین، میتونین یه لیست از اسامی افراد مظنون پیدا کنین.

اما قضیه اینجاست که تازگی یه نفر ادعا کرده که ساتوشی ناکاموتو ئه و میخواد که داستان ساخت و طراحی بیت کوین و هویت خودش رو در سه پست که به ترتیب در روز های 18، 19 و 20 آگوست 2019 منتشر کنه.

من نمی دونم این واقعیه یا نه. توی سایتش، قبل از اینکه متن افشای داستان بیت کوین رو آپ کنه، این جمله به چشم میخورد:

My reveal - Part 1

 و یه باکس برای وارد کردن خبرنامه گذاشته بود.

سایت رو از بعد از ظهر به بعد هی چک می کردم که ببینم بالاخره اومد یا نه . وقتی که ساعت 11- 12 شب بالاخره دیدم آپ شده و شروع کردم به خوندنش، حسابی هیجان زده بودم. البته قراره که هویت واقعیش رو توی بخش سوم منتشر کنه و توی قسمت اول، عملا داستان تعریف کرده و از هال فینی - Hal Finney - نام برده که توی طراحی و اینا بهش کمک کرده و این فرد، یکی از افرادیه که قبلا به عنوان خالق بیت کوین بهش مشکوک شده بودن و 2014 هم فوت شده.

بازم میگم، من نمیدونم واقعیه یا نه. ولی اگر میخوایین متنش رو بخونین، میتونین به اینجا سر بزنین:

افشای هویت خالق بیت کوین - ساتوشی ناکاموتو

www.satoshinrh.com

 

  • سارا
  • دوشنبه ۲۸ مرداد ۹۸

سند جعلی

سوار بی آرتی که شده ام و نشستم روی صندلی های ردیف آخر بخش بانوان، شنیدم یه آقایی که پشت سرم نشسته، داره با تلفنش صحبت میکنه :

بله آقا. پدربزرگم سال 85 فوت شدن. اما سندی که دست اون خانمه، سال 91 تاریخ خورده. یعنی پدربزرگ من که سال 85 فوت شده، چطوری سال 91 از توی قبر پا شده اومده بیرون، رفته محضر، سند رو به نام ایشون منتقل کرده و تازه علاوه بر مهر و امضا، انگشت هم زده؟ بله آقا. شما امروز چه ساعتی وقت دارین؟ ... پس من ساعت 4و نیم خدمت میرسم.

خیلی مکالمه جالبی بود. دوست داشتم بدونم تهش به کجا میرسه!

خانمه خودش شخصا تمام نقشه رو کشیده و جلو رفته؟ چطوری اون ملک رو پیدا کرده و فهمیده که صاحب اصلی اش مرده؟ چطور از 91 تاحالا این نوه ها ( و یا فرزندان ) کلا پیگیر قضیه نبودن و یا اگر نمی دونستن چنین اتفاقی افتاده، حالا چطوری فهمیدن؟ ( یعنی خانمه ملک رو برای فروش گذاشته؟ ) 

خانمه همدست هم داره؟ یا اینکه کلا این وسط بی تقصیره و یکی دیگه نقشه کشیده و زمین رو بهش فروخته؟

بعدش چی میشه؟ نوه ها میتونن ثابت کنن زمین مال اوناست و پسش بگیرن؟

شایدم خود پیرمرده اصلا اون موقع نمرده!! یعنی سال 85 یک مرگ و مراسم کفن و دفن سوری برای خودش راه انداخته و هیچکسی رو هم از نقشه اش خبردار نکرده، بعد از یه مدت هم که به پول نیاز داشته، زمینش رو فروخته و رفته داره یه گوشه دنیا با آرامش برای خودش زندگی میکنه !! :)))))

  • سارا
  • شنبه ۱۹ مرداد ۹۸

اندر باب تیچر بودن (2)

یه مکالمه توی کتاب درسی بچه های کلاسم بود که مثلا چندتا بچه رفته بودن با هم ماهیگیری و یه دونه از این خوره های کتاب ( که از قضا عینک هم داشت ) باهاشون بود. همه ماهی می گرفتن و اون یه دونه خودش رو لوس کرده بود، یه کتاب دستش گرفته بود و میگفت من ماهی گیری دوست ندارم و در آخر دوست هاش مجبورش میکنن که ماهی بگیره.

به بچه ها گفتم اینو به صورت نمایش اجرا کنن.

وقتی نوبت گروه آریانا و کسری شد، کسری دوید رفت از یکی از بچه ها عینک گرفت که مثلا خیلی خوب توی نقشش فرو بره و حسابی تداعی کننده اون خوره کتاب باشه.

یه پسر 10 ساله ی به شدت شیطون و به همون شدت برنزه با موهای سیاه خوش حالت که مثل شخصیت های انیمه توی صورتش ریخته رو تصور کنین. یه پسر لاغر و استخونی که قدش خیلی بلند نباشه. این دقیقا کسری است. اسم مستعارش هم کسری LOL ه. پای برگه هاش همیشه همینو مینویسه و عاشق اینه که بلند بگه LOL!

خلاصه که کسری رفت عینک رو گرفت و به چشمش زد. اما از اونجایی که نمره عینک بالا بود، بچه ام عملا جلوش رو هم نمیدید.

کتاب رو چسبونده بود به دماغش تا شاید کلمه ها رو تشخیص بده و بخونه.

بعد یه خودکار برداشت تا مثلا اون رو به جای چوب ماهیگیری جا بزنه و دستش رو برد عقب و آورد جلو که مثلا نخ و طعمه رو انداخته توی آب.

در خودکار افتاد پایین. بعد کلا نمایش رو وسط دیالوگش ول کرد و خم شد پایین تا دنبال در خودکار بگرده و چون هیچی نمیدید، هی دستش رو به زمین میکشید که پیداش کنه. ( دور از جونش ) بیشتر نقش کورها رو بازی می کرد تا نقش پسر کتابخون ماهی گیر.

و هرچه قدر می گشت جز کفش هاش هیچی پیدا نمی کرد، چون در خودکاره کلا افتاده بود پشت سرش. و اون عینک رو هم بر نمی داشت که بتونه ببینه چه خبره و دنیا دست کیه.

اون صحنه اینقدر بامزه بود که من، با وجود اینکه باید شخصیت یک تیچر رو که قراره گوشاش خیلی چیزا رو نشنوه و چشم هاش خیلی چیزا رو نبینه بازی میکردم، کلا همه چیو به دست فراموشی سپردم. یعنی به این صورت که عملا روی میز پهن شده بودم و همراه بقیه ( چه بسا بلندتر ) قاه قاه می خندیدم.

خدا این طفلک های منو حفظ کنه!

  • سارا
  • دوشنبه ۱۴ مرداد ۹۸

اندر باب تیچر بودن (1)

داشتم بهشون اسم کشورها و ملیت هاشون رو درس میدادم.

گفتم : وات ایز آلمان این انگلیش؟

گفتن میشه Germany.

گفتم وات آر جرمنی پیپل کالد؟ 

نگام کردن. به فارسی گفتم به مردم آلمان چی میگن؟ همچنان نگام می کردن.

گفتم German.

یکی برگشت گفت : تیچر، پس یعنی به زن های آلمانی میگن جرزن (Gerzan)؟

من در اون لحظه = :|

  • سارا
  • سه شنبه ۸ مرداد ۹۸

چس ناله

کل این شش ماه آخر جمع شد و تبدیل شد به چهارتا نمره.

تبدیل شد به چهار تا عدد ...

یعنی اگر یه نفر بیاد بپرسه توی این شش ماه که مثلا گفتی میخوای یه تکونی به زندگی ات بدی و خیز برداشتی که زیر و روش کنی چه کار کردی، فقط میتونم چهارتا عدد بهش بدم.

راستش رو بگم، عددهای خوبی هستن! یعنی خودم انتظار نداشتم اینقدر خوب بشن. دیشب، نزدیکای ساعت دوازده وقتی اس ام اس ثبت نمره ام اومد و نمره ام رو دیدم، خیلی خوشحال شدم. میگفتم اینه نتیجه زحماتم. اینه نتیجه 6 ماه ریاضت کشیدن. نتیجه ساعت 6 صبح پاشدن و تا هشت درس خوندن و بعد سر کار رفتن و یادگرفتن نرم افزارهای جدید برای کارم و سر و کله زدن با یه مشت بچه نیم وجبی و 8 شب رسیدن خونه و تا دوازده شب درس خوندن و روی پروژه ها کار کردن، از استراحت روز جمعه گذشتن. از کار خونه کم کردن و شنیدن غرغرهای مامان که تو اصلا توی این خونه کمک نمی کنی و همه اش میچپی توی غارت ...

شش ماه ... شش ماهم شد چهارتا نمره. امروز همه اش با خودم میگفتم خب که چی؟ این چهارتا نمره چی رو می رسونه؟

 

بدجور دمغم. دلیل روشنی هم براش ندارما... یعنی مثلا اگر یکی از این چهارتا عدد کم شده بودن، میگفتم آهان! تقصیر این عدد کوفتیه که من ناراحتم و کاش بیشتر میشدم. ولی الان بهونه ای ندارم که به دمغ بودنم ربطشون بدم.

هی با خودم میگم لعنتی! تو این همه چیز یاد گرفتی! قرار نیست یاد گرفته هات رو با سیستم نمره دهی این دوره و زمونه که میتونه غلط هم باشه بسنجی.

سه شنبه پیش که تا ساعت 4 صبح بیدار بودم و روی بزرگترین پروژه ام کار میکردم، همه اش با خودم می گفتم که چیزی نمونده، این 128 صفحه لعنتی رو که تحویل بدی، دیگه ز جهان آزادی! فارغ از همه چیز و همه کس! میری میشینی سر کارهایی که دوست داری انجام بدی.

تا وقتی نمره هام بیاد اوضاعم خوب بود. به نقشه هام فکر میکردم و به کارهایی که باید انجام بدم. به چیزهایی که یاد گرفته بودم و میتونستم ازشون استفاده بکنم.

اما امروز اصلا حوصله هیچ کاری رو ندارم.

راستِ راستش رو بگم، ته ته دلم میدونم چمه. یه خرده تاثیر کتاب " زندگی در پیش رو" ی رومن گاریه که صبح تمومش کردم با یه ریزه چاشنی ترس.

ترس از خیلی چیزها. از آینده. از اینکه نتونم هدف هام رو عملی کنم و اون زندگی که میخوام رو بسازم.

یه کم وقتم آزاد شده و به خاطر همینم زمان اضافه برای فکر کردن به مزخرافات اعصاب خرد پیدا کردم!! همه اش همینه!! وگرنه اون موقع که وقت حموم کردن هم نداشتم، ذهنم رو متمرکز کرده بودم روی ددلاین و کاری که باید تحویل میدادم و درس هایی که باید میخوندم.

ذهنم آزاد شده، نمیدونه باید به چیا فکر کنه. به جای برنامه ریزی برای آینده، داره چس ناله می کنه!!

( این همه فحش هم فکر کنم تاثیر همون کتابست. اصلا نوشتنشون حال میده و حس سبک بالی بهم میده و باعث میشه یه ریزه از این مود منفی در بیام! )

  • سارا
  • سه شنبه ۱ مرداد ۹۸
برای تمام زن های دنیا در تمام اعصار مهم است...
by Hokusai
آرشیو مطالب