۳ مطلب با موضوع «فریلنسری» ثبت شده است

از مصائب فریلنسری

بعضی از پروژه هایی که دستم میرسن رو خیلی دوست دارم. مثلا یه بار برای یه دختری انگیزه نامه نوشتم که مستر زبان فرانسه داشت و میخواست بره توی کبک دکترای فرانسه بخونه. اینکه چرا باید انگیزه نامه اش به زبان انگلیسی نوشته میشد جز قوانین دانشگاهشون بود. اما نوشتنش برام خیلی لذتبخش بود. باید به تحقیقاتش درباره ادبیات حوزه طبیعی گرایی، و نویسندگانی که توی این سبک نوشتن مثل امیل زولا اشاره میکردم. خود دختره عاشق ادبیات قرن 19 بود و میگفت توی ایران بیشتر اساتید تخصصشون توی قرن بیستمه و برای همین میخوام برم درس بخونم که بتونم این گپ قرن نوزدهم توی ایران رو تا حدی برطرف کنم. حتی رزومه اش هم به فرانسه بود و باید با گوگل ترنسلیت ترجمه اش میکردم. اینقدر برای نوشتن شوق و ذوق داشتم تا بتونم کمکش کنم پذیرش بگیره و بره به آرزوهاش برسه که حد نداشت.

 

یا مثلا برای یه بنده خدایی انگیزه نامه نوشتم که رشته دانشگاهیش از کارش خیلی متمایز بود. ادبیات خونده بود و فقط با کلاس هایی که بیرون شرکت کرده بود، تونسته بود تبدیل به یک حسابدار بشه و بعد از چندسال شده بود مدیر مالی یک شرکت. تصمیمش هم این بود که بره آنالیتیکس بخونه. پیدا کردن نقطه هایی که بتونم حسابداری رو به آنالیتیکس ربط بدم، برام لذتبخش بود و مثل یک مسیر قشنگ میموند که خودم باید کشفش میکردم و بعد از کشف کردنش، ازش لذت میبردم.

 

اما از یکسری پروژه های خاص خیلی بدم میاد. اونایی که صرفا و صرفا میخوان برن اونطرف و قشنگ معلومه قصد و نیتشون چیه. مثلا طرف دکترای مدیریت کسب و کار از یه کشور خارجی داره، بعد توی بنیانگذاری یک مرکز رشد همکاری داشته. به استارت آپ های زیادی مشاوره داده. خودش یه استارت اپ راه اندازی کرده و مدیر بازرگانی چندتا شرکت هم بوده. برای این آدم اصلا منطقی نیست که بخواد بره مستر مدیریت کارآفرینی و استارت آپ بگیره. منطقیه؟ نه فقط این کار برای کسی که دکتری هم داره غیر عقلانی به نظر میاد، خیلی هم سخت میشه براش دلیل آورد که چرا میخواد این رشته رو بخونه. دست و دلم هم نمیره براش بنویسم. به خاطر همینم کل روز لفتش میدم و ساعت های زیادی رو هدر میدم.

اما بعد از اینکه اون همه فکر کردم و یه دلیل منطقی و خوب براش آوردم که این کار احمقانه رو توجیه کنه و یه انگیزه نامه عالی از آب دربیاد، وقتی که صبح پامیشم میبینم آقا پیام دادن که از این ایده خوششون نیومده و اصلا متوجه نشده که من برای چی به فلان موضوع ربطش دادم، دلم میخواد برم از روی فایل پرینت بگیرم، بعد ببرم برگه ها رو توی صورتش پرت کنم و بگم بشین خودت بنویس ببینم چه گلی به سرمون میزنی. 

از صبح هم منو بلاتکلیف نگه داشتن که مثلا قراره بهم بگن چطوری بنویسم، ولی هنوز هیچی به هیچی!

  • سارا
  • شنبه ۲۷ آذر ۰۰

خواسته زیادی نیست واقعا، هست؟

به نظرم اینکه از کارفرما بخوام قبل از فرستادن متنم برای مشتری، اول خودش یه دور چکش بکنه، خواسته خیلی زیاد نیست! هست؟ من آدمم و طبعا خطای انسانی هم دارم. حالا هرچه قدر هم که کمال‌گرا باشم، تمام تلاشم رو برای عالی شدن کار انجام بدم، و اعتماد کارفرما بهم زیاد باشه، بازم کارم بی نقص نمیتونه باشه و از 50 تا پروژه، یکی دوتاش همراه با ایراده.(مثل موردی که امروز پیش اومد). قبلا ده بار بهش گفتم چک کن برادر. اما برمی‌داره همون متن من رو مستقیم برای مشتریش می‌فرسته.

ای بابا! آخه مرد، چرا این کارو میکنی؟

  • سارا
  • شنبه ۲۳ مرداد ۰۰

خود-خفن-پنداری به روایت مثال!

چند ماه پیش برای یه نفر statement of purpose نوشته بودم که حالا توی یه دانشگاه خوب توی تورنتو قبول شده. و الان باید برای ویزای دانشجوییش study plan بنویسم. داشتم SOP که قبلا نوشتم رو میخوندم که دیدم به! چه قدر خوب نوشتم! هرپاراگرافی که میخوندم و میرفتم جلو، هی سرم رو با رضایت  و لبخند تکون میدادم که: آفرین بهت. این جارم خوب نوشتی :))))

به خودم که اومدم، دیدم مثل ماهی بلوفیس از غرور باد کرده ام! D:

پ.ن: البته من از سندروم ایمپاستر بسی رنج بسیار میبرم و اینجوروقتایی که حس میکنم کارم عالیه، به ندرت یافت میشه! ولی خب وقتی یافت میشه، سرریز میکنه و حد وسط نداره :))

  • سارا
  • چهارشنبه ۲ تیر ۰۰
برای تمام زن های دنیا در تمام اعصار مهم است...
by Hokusai
آرشیو مطالب