۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

منفعت لامصب

وقتی همه به‌به و ‌چه‌چه سر تعلیق اکانت شبکه‌های اجتماعی ترامپ راه انداختند که بیا و ببین آمریکا چه مردم و قوانین مستحکمی دارد که حساب رئیس جمهور مملکت را می‌بندد، یک نفر گفت: اینها همان‌هایی هستند که دم از آزادی بیان می‌زدند و از بستن اکانت اعضای داعش که خشونت و قتل و ناامنی را ترویج میکرد، خودداری میکردند. اکانت ترامپ هم برای جلوگیری از همین ترویج خشونت بسته شد.

+ راستش اینجا و آنجا ندارد، همه جا فقط پای منفعت در میان است! 

  • سارا
  • شنبه ۲۰ دی ۹۹

دی عزیز

+ این کریسمس برای ترامپ چی داره که هی بعدش هوای جنگ با ایران به سرش میزنه؟ بشین از تعطیلاتت لذت ببر، مرد! این کارا چیه؟

 

++ تمام هفته منتظرم که چهارشنبه سر برسه. چهارشنبه‌ها میتونم تکرار کتاب‌باز رو ببینم، از حضور اردشیر رستمی استفاده کنم و از شعرهایی که با عشق و لذت جلوی دوربین میخونه، حظ کنم. عاشق کتابایی میشم که معرفی میکنه و اسمشون رو توی لیست کتابام مینویسم.

 

+++ معتاد شدم به اینکه آهنگ های مانی نعیمی رو برای خودم بذارم و تتریس بازی کنم! مخصوصا آهنگ هایی که خودش نوشته و از داستان های شاهنامه برای نوشتنشون الهام گرفته. عاشق آهنگ افراسیاب و فرزندان سیمرغشم و میدونم تا دو سه ماه دیگه، یه آهنگ دیگه قراره بیرون بده که از حالا بیصبرانه منتظرشم. تتریس بازی کردن موقع گوش دادن به آهنگ های لذت بخش، منو در چنان خلسه ای فرو میبره که دلم میخواد تا ابد توی اون حال زندگی کنم!

کل انرژی هفته من رو این دوکار تامین میکنن.

 

++++ راستش من هیچ وقت با شعر نتونستم ارتباط برقرار کنم. هیچ وقت حافظ و سعدی و مولوی نخوندم یا شاهنامه رو زیر و رو نکردم. همیشه هرچیزی که خوندم نثر بوده. اما وقتی که با معانی شعرها بیشتر آشنا میشم و بیشتر میفهمم‌شون، دلم میخواد برم سمتشون و خودم رو در لذتی که فقط وصفش رو از بقیه شنیدم غرق کنم.

هنوز فرصت نکردم چنین لذتی رو تجربه کنم، اما دلم میخواد تا قبل از پایان 99 حداقل خوندن شعرهای یکی از شاعران بزرگمون رو شروع کرده باشم.

 

+++++ اگر شما هم دوست دارین به یک آهنگ فارسی خوبِ کمتر شنیده شده با محتوای دلپذیر گوش بدین، پیشنهاد میدم اینا رو امتحان کنین:

حاضران در سایه

سیمرغ و دو فرزند

افراسیاب

  • سارا
  • چهارشنبه ۱۷ دی ۹۹

رویای 2020 و ماشین پرنده‌اش!

یادم میاد وقتی 12 سالم بود و کلاس زبان میرفتم، عکس یه ماشین پرنده قرمز رنگ توی کتابمون بود. ماشین اسپرت و خوشگلی بود که کلی دلم براش قیلی ویلی رفته بود و نگاه کردن بهش حس خوبی بهم میداد.

زیر عکس نوشته بود پیشبینی میشه که تا سال 2020 ماشین پرنده اختراع بشه، جای ماشین های معمولی رو بگیره و دیگه ما همه‌مون با ماشین‌های پرنده‌مون این طرف و اونطرف بریم.

اگر برگردم به 12 سالگی و خودم رو روی اون صندلی دسته‌دار گوشه کلاس ببینم که جای محبوب همیشگیم بود، یه لبخند بزرگ میزنم، میرم روی صندلی کنارش میشینم و زیر گوش دوازده سالگیم زمزمه میکنم:

- عزیزم، رویابافی در مورد سواری با ماشین پرنده رو تموم کن! هیچ ماشین پرنده ای در کار نیست.

وقتی که دوازده سالگیم برگرده و با تعجب به بیست‌و‌هفت سالگیش نگاه کنه، اینطور ادامه میدم:

- اگه تو ماشین پرنده دیدی، منم دیدم. 2020 همچین چنگی هم به دل نمیزنه. باور کن بزرگترین دستاوردش یه PS5 و چند مدل گوشیه که با قبلیاشون هیچ فرقی ندارن. و یه چندتایی واکسن که معلوم نیست کدوماشون واقعا ایمنی ایجاد کنن.

وقتی دوازده سالگیم در واکنش به حرفم با تعجب خیلی بیشتر از قبل به صورتم خیره میشه بهش میگم :

- عزیز دلم، خود نازنین و بی تجربه ام، درسته که علم پزشکی پیشرفت کرده، اما بالاخره آدما میفهمن که خیلی خیلی ضعیفن. مخصوصا در مقابل دنیاهای میکروسکپی و نادیدنی.

و بعد براش از این حرف میزنم که چه قدر دلم برای یه پیاده روی ساده و بدون دغدغه تنگ شده، حالا سواری با ماشین پرنده‌ی اختراع نشده پیشکش!

و بعد به عنوان توصیه آخر بهش میگم:

- یادته چند وقت پیش کتاب چهارم قصه های سرزمین اشباح رو خوندی؟ یادته دارن شان میره به کوهستان اشباح و بهش یه غذایی میدن که به نظرش خوشمزه میاد، اما وقتی میفهمه خفاش خورده، حالش بد میشه؟ خب، باید بگم که اون قسمت داستان اصلا هم بامزه نیست و فکر امتحان کردنش رو هم از سرت بیرون کن!

 

+اگه همین الان برم و 40 سالگیم رو توی 2034 ببینم، یه دنیای پر از صلح و آرامش رو میبینم که ماشینای پرنده دارن در دوردست پرواز میکنن یا دنیایی پر از جنگ، خونریزی، قحطی و بی آبی؟

 

happy new year

Good riddance to you 2020

  • سارا
  • پنجشنبه ۱۱ دی ۹۹

دنیای رنگ

به آسمان نگاه میکنم. روزهای صاف و بدون ابر، آسمان انواع طیف رنگ آبی را به خودش میگیرد. موقع طلوع و غروب، نارنجی و صورتی و طلایی آسمان را می‌پوشانند. روزهای بارانی خاکستری است و شبهای سرد زمستانی که قرار است برف و باران ببارد، رنگ نارنجی مرموز به خودش می‌گیرد.

 

به زمین نگاه میکنم. درختان، گلها، حیوانات، همه چیز. هر کدام شکل و رنگی دارند زیبا و دیدنی. سبز و قرمز و سفید و صورتی... اصلا زمینی که خدا آفریده، دنیای زیبایی و رنگ هاست. یک آبشار شبیه آبشار دیگر نیست. یک جنگل شبیه جنگل دیگر نیست. مشابه یک تکه سنگ را در یک ساحل سنگی نمی‌توانی پیدا کنی. 

 

اما به خیابان های یک شهر بزرگ و شلوغ نگاه میکنم که به دست انسان ساخته شده، دلم می‌گیرد. همه جا شکل هم است. همه جا توسی و سفید و مشکی است... همه جا «مدرن» است. 

بعد می‌گویند خدا مرده است. خداوند حتی در خالهای سیاه رنگ یک کفشدوزک قرمز هم زنده است. این ما هستیم که در عین زنده بودن، مرده ایم.

+خدا زنده است، فقط این روزها انگار کمی دلش از ما گرفته و سرسنگین شده است... 

  • سارا
  • يكشنبه ۷ دی ۹۹

.

میشه برای مژده ما دعا کنین؟ شاید خدا صدای شما رو بشنوه ...

  • سارا
  • سه شنبه ۲ دی ۹۹
برای تمام زن های دنیا در تمام اعصار مهم است...
by Hokusai
آرشیو مطالب