+ آیا شما هم از حجم تبلیغات مربوط به کتاب های «هنر شفاف اندیشیدن» و  «هنر خوب زندگی کردن» با صدا و ترجمه شخص شخیص آقای فردوسی پور ذله شده اید؟

من که رسما صاف شده ام!

پیامک و نوتیفیکیشن و بن تخفیف است که از هر سو روانه می‌شود و تمامی هم ندارد... 

 

++ هوا قشنگ کولر_لازم شده بس که گرمه! 

 

+++ فقط واقعیته که میتونه در 20 صفحه، اشکت رو دربیاره...

فصل صدایی تنهایی بشری از کتاب نیایش چرنوبیل رو صبح، بعد از سحری میخوندم. به شدت خوابم میومد، ولی با خودم قرار گذاشتم کتاب های غیر داستانی که مدتهاست توی کتابخونه دارن خاک میخورن رو صبح ها موقع سحر بخونم. به خاطر همینم با قول  «فقط یک صفحه» و بعدش لالا، کتاب رو باز کردم و شروع کردم... 

به خودم که اومدم، دیدم پنج و نیم صبحه و دارم با صورت خیس و فین‌فین‌کنان، بر باعث و بانی کمونیسم و راکتور و جنگ قدرت و هزارتا چیز دیگه لعنت میفرستم، برای سرنوشت دختر عاشق 23 ساله ای که همه چیزش رو با انفجار از دست می‌ده و مردی که به خاطر انجام وظیفه، جسد که نه، لاشه تجزیه شده اش رو به خاک و بتن می‌سپارند، غصه میخورم و قلم سوتلانا آلکساندرونا آلکسیویچ و مهارت مترجم کتاب رو تحسین میکنم. 

 

++++ به ته تغاری میگم: یه سریال خوب دلم میخواد. مثل «دزد و پلیس» یا  «good omens». 

میگه: وااا، این دوتا چه ربطی به هم دارن؟ 

میگم: هردوشون یه داستان خیلی جذاب و قشنگی داشتن که کاملا یونیک و خاص بود. هر دوشون به شدت خنده دار بودن و در عین حال به فکر فرو میبردنت. شخصیت ها ماهرانه طراحی شده بودند، بازیگرها به خوبی انتخاب شده بودند و بازی ها عالی بود. داستانای دنباله دار، اما نسبتا کوتاهی که بخش اضافه و آب بستن و شلنگ گرفتن ندارن. موسیقی هاشونم عالی بود. دیگه اینکه... 

وسط حرفم پرید: خیل خب بابا، فهمیدم. کمکی نمیتونم بهت بکنم، چون الان توی مود فیلم کره ایم و خودتم که وضع فیلم کره ای ها رو میدونی.

 

خلاصه که اگر می‌شناسید، معرفی کنید!