راستش صبح اون روزی که سیسخت زلزله اومد، من توی یه فروشگاه زنجیرهای بودم و چشمم به قفسه پتوهای مسافرتی افتاد که رنگو وارنگ روی هم چیده شده بودن. به این فکر کردم که مامان تمام پتوهای اضافهمون رو به زلزلهزدهها داده و اگر خدایی نکرده دوباره همچین اتفاقی بیفته، اونم توی سرمای زمستون، چشمم روی این پتوهای اینجا میمونه و به خودم کلی فحش میدم که کاش یکی برمیداشتم و میتونستم براشون بفرستم.
قیمتشون خیلی خوب بود و یکی برداشتم.
همون روز وقتی خبر لرزیدن سیسخت رو شنیدم، دهنم از تعجب باز موند.
منتظر شدم تا جایی رو برای دریافت کمکهای مردمی پیدا کنم، اما چون زلزله تلفات جانی آنچنانی نداشته، اخبار خیلی به موضوع اهمیت نمیده و مردم هم چون تصویر دقیقی از فاجعه ندارن و نمیدونن دقیقا چه اتفاقی افتاده.
ولی با کمی گشتن میشه عکسهایی از سیسخت و خانه های ویرانش رو پیدا کرد که دیگه نمیتونن سرپناهی برای آدمها باشن. عکسها، ترکهای عمیقی رو از زندگی ساده و فقیرانه مردم نشون میدن و گاهی لنز دوربین، مادران غمزده ای رو ثبت میکنه که کودکان خردسالشون رو لای پتو پیچیدن و همگی کنار یک آتیش کوچیک کز کردن تا کمی گرم بشن.
و خب وقتی که آدمها لباس تنشون رو به زور گیر میارن، توقع ماسک زدن و ضد عفونی کردن دستها خیلی بعیده... و احتمالا همه شون بیماری رو میگیرن...
امروز بالاخره جایی رو پیدا کردم که کمکهای نقدی جمع میکنن و از اونجایی که از اهالی کهگیلویه و بویراحمد هستن و توی خود اون منطقه فعالیت میکنن، میدونن که چیا لازمه و چه کمکهایی باید به مردم بشه.
لیست خریدهاشون رو به همراه مبلغ دقیق، گزارش کامل از مایحتاج، فاکتور ها، کل مبلغ خرج شده و کل مبلغ کمک شده رو برای مردم میذارن تا آدمها راحت تر بهشون اعتماد کنن. من خودم کمک زیادی نمیتونستم بکنم. ولی بهشون اعتماد کردم و در حد توانم هرچه قدر که میتونستم به حسابشون ریختم.
اگر شماهم دوست داشتین کمک کنین، لینکش اینجاست: