ما بزرگ‌شده‌ی فرهنگ «زحمت» هستیم. هرکاری که میخواهیم بکنیم، اول از همه به این فکر می‌کنیم که برای دیگران زحمتی ایجاد نکنیم، حتی اگر واقعا به کمک نیاز داشته باشیم.

این موضوع در مورد نسل ما کمرنگ‌تر از پدر و مادرهامون هستش (اما همچنان به قوت خودش باقیه). اونا به شدت روی این قضیه تاکید دارن و سر این موضوع، تاحالا کلی عذاب کشیدن، درحالی که خودشون واقعا متوجه عذاب کشیدن هاشون نیستن. 

اما در مورد نسل بعد از ماها، قضیه کاملا متفاوته. اونا نه تنها کاملا با زحمت بیگانه اند، بلکه طوری رفتار میکنن که انگار همه «وظیفه» دارن در خدمت اونا باشن. شاید این «زحمت» دادن هایی که ذهن پدرها و مادرشون رو تسخیر کرده، در شکل جدید جامعه امروز خیلی بیگانه جلوه میکنه و به خاطر همینم بچه‌های نسل جدیدمون کلا نمیفهمنش و یه جورایی با رفتارهاشون در نظر بقیه بی‌شعور به نظر میان، اما از دید خودشون خیلی کول و باحال هستن! 

این وسط یه نسل متعادل کم داریم که میانه رو بگیره، به نسل قبلی نشون بده که کمک خواستن عیب نیست و در عین حال، بزنه توی سر نسل بعد و رفتارشون رو تصحیح کنه و مدل درست رفتار کردن، حرف زدن، کمک خواستن و غیره رو یادشون بده.