هرکی میخواد یه داستان پیچیده و روشن فکرانه بسازه، میره سراغ مساله زمان.

اولش همه‌شون عالی شروع می‌شن، اما آخرش گند میزنن: مثل آمبرلا آکادمی، دارک، یا ساعت صفر. وقتی شروع شون میکنی، با کلی شور و علاقه حس میکنی یه چیز عالی پیدا کردی، تا یه جایی هم  واقعا عالی پیش میرن، بعد از یه جایی به بعد میبینی که داستان داره به طرز احمقانه ای میره جلو (آمبرلا آکادمی) یا داستان پر از باگه (ساعت صفر) و اعصابت رو به میریزه. 

فقط نولان میتونه با مساله زمان خوب کنار بیاد!