چهارسال دبیرستانم توی مدرسه سرای دانش (قلمچی)، اونقدر بهمون جزوه دادن که میتونستم با کاغذهاش نه فقط خونه خودمون، بلکه تمام خونه های کوچه رو هم کاغذدیواری کنم. هر معلمی، مخصوصا در دوران پیش دانشگاهی، برای هر درس و بعد هر فصل یک خلاصه یا توضیح مینوشت. نکات کنکوری، سوالات تالیفی، سوالات غیر تالیفی. برگه های آزمون هر معلم در هر جلسه، برگه های آزمون-صبحانه و امتحانات قلمچی و هزارتا چیز دیگه. (ما هر روز صبح، راس ساعت هفت و نیم، از درس های روز قبل امتحان داشتیم و بهش میگفتیم آزمون-صبحانه). همه اینا روی هم جمع شد و بعد از کنکور، من موندم و دنیایی از برگه های باطله.

تعداد این برگه ها و جزوه ها اونقدر زیاده که من بعد از 10 سال، هنوز هم هیچ نیازی به خرید کاغذ a4 ندارم. فقط کافیه برم از توی کارتون مخصوص جزوه هام، مثلا جزوه فیزیک سال سوم-فصل 2 رو بیرون بکشم، اونایی که یک طرفشون سفیده رو برای نوشتن مصرف کنم و اونایی که دوطرفشون پرینت شده رو برای شیشه پاک کردن، پیچیدن کریستال ها و شیشه ها موقع اسباب کشی و غیره کنار بذارم.

من هنوزم بعد از 10 سال، مصرف این جزوه ها رو تموم نکردم. اون وقت مدرسه چطور توقع داشت ما همه شون رو توی یک سال بخونیم؟

 

#لعنت-به-روشهای-تدریس-غلط

#نه-به-قلمچی-و-مافیای-کنکور

#لعنت-به-قلمچی-و-مافیای-کنکور

 

پ.ن: امسالم روز اول مهر، هیچ بویی نداشت! مامان میگفت من حس کردم. به جز پارسال، همیشه روز اول مهر اون بوی عجیب و غریب رو حس میکنه. اما من سالهاست که دیگه هیچی حس نمیکنم. شما بو حس کردین؟ :)