روز آخر اسفند همه چیز اونقدر شلوغ پلوغ شد که اصلا یادم رفت قرار بود بنویسم. اونقدر شلوغ پلوغ بود که میون بدوبدوهای ساعت های آخر، تازه یادمون افتاد سبزه نگرفتیم و به جاش، سبزی خوردن توی کاسه ریختیم. این حس شلوغ بودن و هزارتا کار انجام نشده داشتن، درون خودش حس زندگی داشت. حس نو شدن و تازگی که واقعا تا روز آخر اسفند حسش نکرده بودم.

کاشکی این حس دوام داشته باشه ...