درگیری های هر روز در ماه مبارک رمضان

1- گرم کردن غذا برای سحری

منطق درون: خب دیگه همینقدر بسه.

شکموی درون: نهههه! این چیه! بیشتر بریز. من با این سیر نمیشم.

واقعیت - هر روز بخشی از غذای گرم شده را به یخچال برمیگرداند.

 

2-آب خوردن، چند ثانیه مانده به اذان

بدن: به مولا دیگه جا ندارم آب بخوری، میترکم‌ها!

منطق بی منطق درون: هوا گرم شده، تا میتونم باید آب بخورم که در طول روز تشنه نشم. بدو 10 ثانیه مونده، این لیوان آخری رو بده بالا.

واقعیت - هر روز بعد از سحر از درد شدید مثانه بیدار میشود، تمام آب های مصرف شده بعد از تمیز کردن کلیه ها به خارج بدن هدایت شده و وی تا آخر روز تشنه میماند

 

3- خوابیدن بعد از سحری

بدن: خوبه هوا تاریکه. زود خوابم میبره.

واقعیت - گنجشک هایی که در مدح و ستایش خداوند کله سحر جیک جیک میکنند، خواب را از چشمانش می ربایند. سعی میکند زبانش را تمیز نگاه دارد و گنجشک روی درخت نزدیک پنجره را فحش ندهد. اما گاهی وقت ها گنجشگ روی درخت به شدت هایپر است و فحش خورش ملس...

 

4- پس از کل کل با ته تغاری

بخش بی منطق بدن: #$!@&! الله اکبر! ببین‌ها! نمیذاری دهنم تمیز بمونه‌ها! 

ته تغاری با لبخندی شیطانی دور میشود. وی جنگ را برده و خوشحال است.