به ته تغاری گفنم: میدونی، توی فیلم اول بتمن، بروس وین برای اینکه با ترسش مقابله کنه، زد به دل خطر و خودش رو گذاشت در معرض خفاش ها. بعد هم خودش تبدیل شد به خفاش که نشون بده ضعفی مقابل این ترسش نداره و درواقع ضعفش تبدیل به نقطه قوتش شده. منم از همین تکنیک استفاده کردم.

با یک جمله من رو در هم کوبید و باد غرورم رو خالی کرد. با هیجان گفت: یعنی میخوای سوسک بشی؟ (برای درک بهتر از میزان علاقه ام به این موجود چِندِش-پا به این پست ارجاعتون میدم)

چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: نخیرم. منظورم اون یکی ترسمه. ساداکو رو میگم.

علاقه اش رو به مکالمه از دست داد و بی حوصله گفت: آهان. اون.

یه دونه زدم رو پاش و گفتم: یعنی چی آهان اون؟ بابا ساداکو خیلی ترسناکه! من تا همین چند وقت پیش، توهم یه دست بدون ناخن رو داشتم که از زیر تخت، از لای در باز حموم و از توی تلویزیون میاد بیرون و پشت بندش هم موهای بلند سیاه. اینقدر کول با قضیه برخورد نکن! من هنوزم که هنوزه، از چاه های تاریک میترسم! ولی خب دارم روش کار میکنم.

- چطوری مثلا؟

- نمیدونم تازگی ها دقت کردی یا نه، ولی الان که گذاشتم موهام بلند بشه، وقتی از حموم درمیام بیرون، عین ساداکو میریزمشون توی صورتم و در سطح خونه تردد میکنم و وانمود میکنم که ساداکو ام. مشکی هم هستن، مشابهت زیادی ایجاد میکنن. اینطوری سعی میکنم باهاش همذات پنداری کنم.

چپ چپ نگاهم کرد و بعد تا شب کاملا ایگنورم کرد.

 

+ بار اولی که فیلم حلقه رو دیدم، 9 سالم بود. شبکه چهار، آخر شب فیلم رو گذاشته بود و از اون شب به بعد زندگی من به دو نیمه قبل از دیدن ساداکو و بعد از دیدن ساداکو تبدیل شد. هنوزم که هنوزه ذهنم رو تسخیر کرده. چندوقت پیش تمام شجاعتم رو جمع کردم و رفتم که فیلم رو دوباره ببینم و همون قضیه مقابله با ترس رو پیاده کنم. البته فقط در حد دیدن تریلر فیلم دووم آوردم، اما خب دیدم که ساداکوی توی فیلم دیگه اوقدرا هم ترسناک نیست و در عوض، ساداکویی که من این سالها توی ذهنم از روی نسخه اصلی ساختم، خیلی خیلی ترسناک تر و پرابهت تره!!. پس دنبال یه روش دیگه گشتم که به عنوان یک بزرگسال، ترسم رو از هیولاهای زیر تختم کم کنم:))))

++در باب ساداکو-چان، شما رو به خوندن این قسمت از کمیک نان هائو و شان فنگ دعوت میکنم.